امروز به کوچه درخونگاه رفتم، محله ای قدیمی در خیابان 15 خرداد، مغازه ای کوچک و محقر، روی شیشه کوچک نوشته است موسوی! پیرمردی لاغر اندام و قد بلند، با روحی آرام و دلی دریایی، پشت میز نشسته است، چند کیسه برنج طارم و صدری و آستانه، در انتهای مغازه است، در طبقات سمت چپ تعدادی بطری روغن و قوطی رب و کمپوت و قدری نخود و لوبیا و لپه و عدس و قند و شکر و دیگر هیچ!
او یک روز از دایی زاده اش ( رهبری) بزرگتر است! اما سه ماه تمام میزبان پسر دایی بوده اند، زمانی که او فراری بوده و در منزل عمه زاده مخفی می شده است، دوبار میر اسماعیل (پدرش) واسطه آزادی آقا سید علی شده است!
میر عبدالله از میر حسین خبری ندارد، می گوید: " اجازه ملاقات نمی دهند، اما فرزندانش که چند بار به ملاقات رفته اند، می گویند: حالشان خوب است"
جالب است مغازه برادر بزرگتر کسی که 8 سال رئیس دولت بوده و بیست و اندی سال بعد هم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است، این قدر محقر و فقیرانه
چطور ممکن است، کسی نخست وزیر باشد و محله او هیچ تغییری نکند و وضع برادرش چنین بی تغییر بماند!
90/4/5 مهدی خزعلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
» لطف کنید و در کامنتهایتان تنها در مورد همین پست مطلب بنویسید. مطالب نامرتبط حذف خواهندشد.
» لطفا فینگلیش ننویسید.
» فارسی بنویسید و برای نمایش درست آدرس وبلاگتان، "//:http" را فراموش نکنید.
» نظرات حاوی مطالب توهینآمیز -حالا به هر کسی که میخواهد باشد- حذف خواهند شد.